به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ علی احسانی در یادداشتی نوشت:انسان، دغدغهها و پرسشهای او درباره حیات و ممات دو مؤلفه شاخص و محوری در آثار تارکوفسکی است. این فیلمساز مؤلف روسی در «آینه» به زندگی خانوادگی و شخصی خود نقبی زده و با محوریت قرار دادن یک زن، رخدادهای مهم روسیه درگیر با جنگ جهانی را رصد کرده است. در فصلهای مختلف فیلم تارکوفسکی از اشعار پدرِ شاعرش به بهترین شکل بهره برده است. در یکی از سکانسهای فیلمنامه، زمانی که سربازان روسی در حال عبور از رودخانه سیواش هستند این اشعار با صدای آرسنی تارکوفسکی به گوش میرسد: «باور ندارم به پیشآگاهی / و از طالع نحس نمیهراسم / نمیگریزم از افترا و زهر / در جهان مرگ نیست / ما همه جاودانهایم / هر چیزی جاودانه است / نیازی نیست به ترسیدن از مرگ / در هفده یا هفتاد سالگی / در این جهان تنها نور هست و حقیقت، نه تاریکی / مرگی در این جهان نیست / ما همه در کرانهایم / و من یکی از آنانم که تو را بیرون میکشند / به هنگامی که جاودانگی چون انبوهِ ماهیان در آن است.»
صفی یزدانیان، مترجم این کتاب که خود امسال فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» را در جشنواره فیلم فجر داشت، در یادداشتی درباره این فیلمساز نوشته است: «تارکوفسکی هیچ گاه به گشودن رازهای هیچ یک از آثارش رغبتی نداشت. بی شک خود از بسیاری از آنها آگاه نبود. اما این طرح خاص را میتوان نشانه ای موجز از سراسر کار هنری او دانست؛ حضور مداوم، بیانتها، و رازآلود زندگی؛ شکلی از زندگی که اگرچه هرگز آسوده نیست، اما مرگ دورترین دغدغه آن است. در عادیترین لحظهها حتی، نیک اگر نگاه شود، رازی هست، و چیزی متافیزیکی، حسی ناگفتنی.»
بیداری رؤیاها
مناسبات مادر و فرزندی در «آینه» نخ محوری روایت و بازکاوی رخدادهای گذشته خانوادگی فیلم است. هر چند که حضور آلکسی در مقام شوهر اغلب در سایه و حاشیه قرار دارد. ناتالیا در مواجهه با شوهرش آلکسی که سنگ مادرش را به سینه می زند به وی میگوید: «تو از مادرت چه میخواهی؟ ازش توقع چه جور رابطه ای داری؟ تکرار مادری که در بچگی داشته ای که شدنی نیست. هم تو عوض شده ای، هم او. چیزهایی که درباره احساس گناهت نسبت به او، و این که زندگیاش را برای تو فدا کرده می گویی، خب، تو را به هیچ جا نمیرساند. او به هیچ چیزِ تو نیازی ندارد. میخواهد که تو دوباره بچه بشوی، تا بتواند در آغوشت بگیرد و حمایتت کند... اصلاً به من چه که در کار بقیه دخالت کنم؟ مثل همیشه.»
الکسی در مجادله و چانه زنی با ناتالیا برای نگهداشتن پسربچهشان نزد خود از رؤیاها و آلام خود حرف میزند. در صفحه ۵۹ کتاب از زبان الکسی میخوانیم: «رؤیایی هست که مدام میبینمش، بارها و بارها. انگار وادارم میکند به جاهای عزیزی برگردم که خانه پدربزرگم بود، جایی که حدود ۴۰ سال پیش در آن به دنیا آمدم. شوقِ بازگشت به میز شام، که با پارچه ای سفید و آهار خورده پوشانده میشد. و هر بار که میخواهم وارد شوم، چیزی مانعم میشود. این رؤیا را بارها میبینم، به آن عادت کردهام. و وقتی که دیوارهای آفتاب سوخته چوبی و دری نیمه باز به سوی راهروی تاریک را میبینم، در همان رؤیا میفهمم که این فقط یک روی است، و این لذتِ بیان نشدنی از میان میرود، چرا که بیدار خواهم شد.»
تنها ترسیده بیعشق
در بخشی از یادداشتی که یزدانیان بر فیلم «آینه» نوشته، خاطرات و مخاطرات قهرمانهای فیلم تارکوفسکی را این گونه واکاوی میکند: «آن چه از دیروز به یاد یا به رؤیا میآید، مجموعه است که به تداوم زندگیِ تنها ترسیده بی عشق گواهی میدهد. خاطراتی است از همین تنهایی و همین ترس. و نیز تصاویری از سربازانی خسته، بمبهایی که بر سر آدمهایی عادی، چون دختری که دسته گلی به دست دارد، فرو میریزد، و جدایی فرزندان از مادران و پدران، و گریز به سوی پناهگاهها. هر مستندی که میبینیم، شرحی است بر تلخای این دیروز. این مستندها کارکردی صرفاً تاریخ نگارانه ندارند.»
بخش مهمی از ساحت روایی «آینه» را اشعار پدر تارکوفسکی به خود اختصاص داده است. در صفحه ۸۲ کتاب از زاویه نگاه یزدانیان میخوانیم: «شعرهای آرسنی تارکوفسکی، مناسبتی درونی با تمامی اجزای دیگر اثر برقرار میکنند. رازی که در آنهاست، خود جلوه ای است از رازهای آینه. اما این شاعرانگی ویژگی نمایشی را از اثر نگرفته است و حتی یکی از ابزارهای تشدید کننده شور درام در سرتاسر اثر به چشم میآید. اشکال کلاسیک روایت اگرچه در هیچ جای آینه یافتنی نیست اما در آینه پنهان شده فیلم، نمایشی از سرگذشتهای فردی و گروهی است که تکثیر میشود.»
تارکوفسکی پس از لمس و چشیدن نامرادیهای فراوان از مدیران وقت روسیه، ردای هجرت به تن کرد و فیلمهای واپسینش را در خارج از مرزهای مادری ساخت. او با مرگ رفاقت دیرینه داشت. تابستان ۱۹۸۶، آندری تارکوفسکی در واپسین سال زندگیاش طرحی را به دوستش دکتر ابودمانت هدیه داد؛ یک درخت و یک صلیب ارتدکس روسی، بر فراز گوری. نشانههایی از زندگی و مرگ در کنار هم. بعدها که ابودمانت «در جست و جوی زمان گمشده» را درباره تبعید و مرگ تارکوفسکی میساخت، این هدیه را در فیلمش نشان داد و گفت: «او گورش را برایم کشیده بود. نقاشیِ اسرارآمیزی است، گشودن رمزش دشوار است. چشمی به ریشههای درختی مینگرد. خواهرش عکسی از کودکیِ او دارد که در آن او روی ریشه درختی عظیم نشسته است. او هرگز این طرح مرموز را برای من رمزگشایی نکرد.»
در دنیای تو ساعت چنده؟
«آینه» یکی از بهترین آثار تارکوفسکی است که فیلمساز به بهانه ستایش مقام مادر یک دوره تاریخی مهم در روسیه را مرور میکند. «صفی یزدانیان» مترجم کتاب یکی از مریدان تارکوفسکی در ایران است که در مقالههای مختلفی که سه دهه پیش در مجلات سینمایی به بهانه فیلمهای او نوشت، برای این کارگردان جریان ساز روسی سنگ تمام گذاشت. این منتقد قدیمی امسال با نخستین ساخته سینماییاش با عنوان «در دنیای تو ساعت چنده؟» در جشنواره فیلم فجر حضور داشت. فیلمی که بهشدت تحت تأثیر تارکوفسکی فقید و مؤلفههای های آثار او بود و علی مصفا و لیلا حاتمی بازیگرانش بودند.
نشر نی چاپ نخست کتاب «آینه» را سال ۱۳۷۷ با شمارگان سه هزار و ۳۰۰ نسخه روانه بازار کتاب کرد. مشتاقان آثار تارکوفسکی برای خواندن فیلم نامه «آینه» ۱۶ سال پیش ۵۰۰ تومان میپرداختند.
نظر شما